جدول جو
جدول جو

معنی دور بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو

دور بزوئن
چرخیدن، دور زدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رویش جوانه، جوانه زدن درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
با عصبانیت خیره شدن، چشم غره رفتن، نگاه از سر تندی و خشم
فرهنگ گویش مازندرانی
توده کردن، روی هم ریختن، انباشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
دوخت و دوز کردن با سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا زدن به چوب کارگاه بافندگی قدیمی را گویند که باعث بافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار زانو نشستن، بهم خوردن موجهای آب، متلاطم شدن آب
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم زخم، نظر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از خود بی خود شدن، پریدن عقل از سر گیج و منگ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر رای و عقل کسی مسلط شدن، ترغیب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن، ذخیره کردن، حفاری زمین توسط حیوانات همچون خرگوش
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
فرهنگ گویش مازندرانی
درآمدن، سر از خاک بیرون زدن، به پشتیبانی از کسی برخاستن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخیه زدن کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل زدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
حرف بی جا زدن، نق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، از درخت صاف بالا رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان دادن متوالی کوزه ی بزرگ پر از ماست برای کره گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن جانوران با ریسمان بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
جهت پاسخ منفی شانه ها را بالا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
سورچرانی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دام داران ظروف محتوی شیر دوشیده را پس از انتقال به ظرفی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
مو بر بدن سیخ شدن، نق زدن، اعتراض کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خود را کنار کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
واژه ای تحقیرآمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخیه زدن، کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جویدن، جهیدن پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
نفس نفس زدن، دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قدرت نمایی، زور زدن به هنگام شکم روی و زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی